دخترک سرزمین من
دخترک سرزمینم،بار سنگینی که بر دوش کوچکت احساس می کنی تقاص بی مسئولیتی من و قلب بزرگی است که تو داری.خداوندا به حق بزرگی این دختر کوچک ،به حق تمام اشکهایی که شبانه از چشمهای معصومش بر بالش کوچکش می ریزد و به حق تمام حسرتهایی که از تصور یک رخت خواب گرم می خورد و به حق خستگی هایی که شبانه به جای عروسک با خودش به رختخواب می برد قسمت می دهم ریشه درخت تنومند فقر را از این سرزمین سرد بیرون بیاور و ساقه اش را در حلقوم کسانی فرو کن که روز به روز آن را آبیاری می کنند.خداوندا به حق انتظاری که در چشمان این دختر معصوم می بینم و به حق نگاه مهربان و کم توقعش و به عَظَمت انگشتهای ظریف و دستان پاکش که به هیچ ظلمی آلوده نشده اند،و به بزرگی اندوهی که در آینده خواهد کشید و به وسعت حسرت و تنفری که در قلبِ من لانه کرده قسَمت می دهم نگذار کودکان سرزمین من این گونه زیر چرخ بی رحمی انسانهای منفعت طلب له بشوند..
"حامد اسدی"
آری از پشت کوه آمده ام چه میدانستم اینور کوه باید برای ثروت حرام خورد برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند.وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم میگویند: از پشت کوه آمده. ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم. و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ.