برنو در بین عشایر
مبارزه ایلیاتی هنوز هم ادامه دارد
در اواخر سلطنت رضا شاه ایلخانی قشقایی به اوج قدرت و شوکت خود رسیده بود. ایلات و عشایرقشقایی بی آنکه تاج بر سر گذارند به پادشایی فارس رسیده بودند.دسته های مختلف عشایردر دشت های بی کران و گسترده با ردای سبز و کوه های سر به فلک کشیده فارس کار و زندگی را در هم آمیخته، سخت ترین و لذت بخش ترین شیوه زندگی را تجربه می کردند. در این بین دلاور مردان، وظیفه ای سنگین بر عهده داشتند و این وظیفه حراست و نگاهبانی از ایل بود. هر مرد عشایر همیشه برنویی بر دوش، آماده مبارزه علیه بیگانگانی بود که به خود اجازه ورود به حریم ایل را می دادند. برنو نام تفنگی 5 تیر بود ساخت یکی از شهر های کشور چک به نام برنو.
به همین علت این تفنگ را به نام آن شهر برنو می خواندند. در آن زمان برنو در زیبایی و کارایی کم نظیر بود. عشایر این تفنگ را می پرستیدند و برنو را نماد قدرت می دانستند. دختر زیبا را برنو می گفتند. یار بلند بالا را برنو می خواندند. معلوم نبود بین زن و برنو کدام یک را بیشتر دوست می داشتند. هر مرد در آرزوی داشتن 2 برنو بود یکی بر دوش و دیگری در آغوش!
مرد ایلیاتی با داشتن غیرت و جسارت وطن پرستی در دل و برنو بر دوش زمین و آسمان را در اختیار خود داشت. در چنین حال و هوایی بود که ناگهان دولتی هایی که تاب دیدن این عزت و اقتدار را نداشتند احساس خطر کرده و از بیم آنکه عشایر و ایلات فارس که زیر بار فشار حکومت رضاخانی به تنگ آمده بودند فکر شورش و طغیان در سر نپرورانند به فکر خلع سلاح و تفنگ بگیری از عشایر افتادند و افسران ایران را به جای پاسبانی از مرزها به سوی فارس حرکت دادند و قوای نظامی را به جای مقابله با دشمن روس و انگلیس به مبارزه با شیر مردان وطن واداشتند. یادشان رفت که با این بازی چه آتشی در وطن می افروزند.
مردم ایل گرفتار تب تفنگ بودند. دوش بی تفنگ را شرم آور می پنداشتند،سوار بی تفنگ را از پیاده کمتر می دانستند،جشن ها و عروسی ها بی شلیک تفنگ ماتم و عزا بود. سهل و آسان نبود عشق مردم را، غیرت مردم را ، غرور و جلال مردم را ،سرگرمی مردم را به رایگان گرفتن! سهل و آسان نبود.
اما مردم بی باک زیر بار زور نرفتند. حاضر بودند جانشان را بدهند اما تفنگ و حمایل فشنگشان را ندهند. پس مبارزه ایلیاتی علیه ظلم و جور آغاز گشت مبارزه علیه حکومتی که قدرتش را به رفاه مردمش ترجیح می داد.
آری از پشت کوه آمده ام چه میدانستم اینور کوه باید برای ثروت حرام خورد برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند.وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم میگویند: از پشت کوه آمده. ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم. و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ.