شعر لری
ز دست زمانه دلم خون شده/که رسم عشاير دگرگون شده / نه چابک سوار و نه کهنه صياد / سران عشاير برفتند ز ياد / کجايند مردان شيرين بيان / پريدن و رفتند همه از ميان / ز دست زمانه ببايد گريست / ز برنو بدستان دگر هيچ نيست / دريغا کجايند شيران نر / تفنگ هاي برنو و اسب کهر / کجايند زنهاي مي نا به سر / نشينند و زايند شيران نر.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۱ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط علی
|
آری از پشت کوه آمده ام چه میدانستم اینور کوه باید برای ثروت حرام خورد برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند.وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم میگویند: از پشت کوه آمده. ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم. و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ.