دوور لر
چه مهربـون سِيـل ايکنه ، نازِ چه سُرمِي تيَلـِش
مهس ايکنـه بو ميخَکِش ، شِلـالِ پَهلِل ميَلـِش
عشقِ دووَر ايل مرهمِ ، سي دردِ بي درمونِ مُو
دونم فقط خُش ليليَ ، سي اي دلِ مجنونِ مو
عهدي بووَنـُدم بي دلـش ، دل بـي قراري کـارِمه
عشق و صداقت حرفشِ ، تا آخِرِش غمخوارمه
مِث کُه دنايَ شو وُ روز ، بي سَختِيَل ساز ايکِنِه
سنـگِ صبـورِ مـردشِ ، بي غملِـش نـاز ايکنـه
هَمِي وجودش يارشه ، نامهربوني عارشه
خون ايگِريـوِه يارِ ايل ، هر شـُو نَ تِي دلـدارشه
محبوبِ مو دِل نيکَنِه ، نيتَره پا پس بکشه
غيرِ اجل مُهلش نَيِه ، شايد که وَم دَس بکشه
+ نوشته شده در شنبه نهم دی ۱۳۹۱ ساعت ۶:۳۷ ب.ظ توسط علی
|
آری از پشت کوه آمده ام چه میدانستم اینور کوه باید برای ثروت حرام خورد برای عشق خیانت کرد برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند.وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم میگویند: از پشت کوه آمده. ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم. و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ.